خاطرات شهید محمدمهدی آفرند

قسمت ۹:


تابستان سال ۱۳۵۸ از راه می‌رسد.  با تعطیلی مدارس مشتاقان و عاشقان امام از پشت میز مدرسه به سوی خدمت به مردم پر می‌کشند.  فرمان امام در تشکیل جهاد سازندگی و بسیج نیروهای مردمی برای محرومیّت زدایی از روستاها شکل تازه‌ای به خود می‌گیرد. نوجوانان و جوانان در کنار باتجربه‌ترها بسوی خدمت به مردم مناطق محروم می‌شتابند. محمدجواد برادر بزرگ محمدمهدی در روستای محروم خنامان معلم بود، روستا هیچ امکانات رفاهی نداشت. اهالی آن به سختی روز خود را شب می‌کردند. بعد از تعطیلی مدارس محمدجواد در همان روستا می‌ماند برای همکاری با جهاد سازندگی .

وقتی محمدمهدی می‌شنود که برادرش در روستا مانده است، بلافاصله خودش را به آنجا می‌رساند. برادر از آمدن او تعجب می‌کند و به سمتش می‌رود. می‌پرسد: تو اینجا چکار می‌کنی؟! چطوری تا اینجا اومدی؟!» 

محمدمهدی جواب می‌دهد: من هم می‌خواهم کمک کنم، در ساختن حمّام و . اومدم برای مردم این روستا خدمتی انجام بدهم»

برادر دستی روی شانه‌اش می‌گذارد: خُب باشه . اما کسی از اومدن تو به اینجا خبر داره؟!»

سرش را به علامت منفی تکان می‌دهد و می‌گوید: نه!»

برادر لبخندی می‌زند و می‌گوید: از نظر من مانعی ندارد که بمانی و کار کنی. اما باید اول از پدر اجازه بگیری»

همان لحظه امر برادر را چشم گفت و برگشت خانه. ساعتی بعد از راه می‌رسد، سر و صورت پر از خاک، سوار بر تراکتور فرگوسن قرمز رنگ پدر. 

ادامه مطلب

در پیاده‌روی اربعین همراه گلوله‌های داغ باشید!

مثل عبدی حقیر می آیم

عباس کوچک کنار علقمه

برادر ,روستا , ,مردم ,محمدمهدی ,محروم ,به مردم ,خدمت به ,تعطیلی مدارس ,تراکتور فرگوسن ,جهاد سازندگی ,مردم مناطق محروم

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

Anime دیزاین منزل شما ارائه انواع لنت با کیفیت آنچه بیشتر هستم. مدرسه امام خمینی (ره) شهر قره بلاغ محسن 1441 دانلود کتاب pdf انجمن معماران بشاگرد-گوهران آریان پی سی اجاره و رهن آپارتمان